۱۳ :


                                   به آرامی با زندگی همراه شو                                 
اگرآسمان بالای سرت ابریست و تو در زیر باران هستی ،

اگربه‌دنبال‌رنگین‌کمان می‌گردی‌امارنگها درد ‌‌‌را برایت به ارمغان می‌آورند،

اگردنیایت تغیری نمی کند وهیچ پایانی درنظرت وجودندارد،

اگردر جستجوی آفتابی اما تنها شب را می بینی،

اگر تمام اطرافیانت لبخند می زنند ولی تنها کاری که تو می توانی بکنی اخم کردن است،

اگر از همه اینها وقتی زندگی تو را به پایین می کشد خسته شده ای،

 در آن هنگام از پشت قطرات اشکت به عجایب این زمین نگاه کن

به زیبایی یک گل که همچون مخملیست در دستت،

هوای اطرافت و بوی خرمن علفهای تازه را استشمام کن،

بچه های شاد در پارک بیگناهی بازی آنها را ببین.

تصور کن همراه پروانه ای در هوا معلقی میان درختان به این سو و آنسو می پرد،

زمزمه های دریا یا گرمای نسیم تابستانی را به یاد آور.

به طعم تکه شیرینی فکر کن هنگامی که روی زبانت آب می شود،

یا نغمه پرندگان صبحگاهی هنگامی که با آوازشان به هر صبح سلام می کنند،

به یاد آور سخنان زیبایی که در اغوش مادرت گفتی ، نرمی نوازشش را احساس کن هنگامی که به آرامی بر صورتت بوسه می زند

خوبی های درونت را جستجو کن

ابرها را از اسمان زندگیت دور کن.

به زیر پایت نگاه نکن ، سرت را بالا بگیر.

فکر نکن زندگی چه چیزهایی به تو بدهکار است ، به چیزهایی بیندیش که تو باید به او بدهی.

فردا را فراموش کن‌آنگاه می‌توانی زندگی را شروع کنی .                                     
به جریان زندگی بی اعتنایی مکن بلکه به آرامی با آن همراه شو.                            

پ .ن :چند روزیه احساس می کنم دلتنگیم بر گرفته از دلتنگی توست.