باورها

امروز خیلی چیزایی که باورشان نداشتم را باور کردم که عبارتند از:

۱=وقتی دلم خیلی تنگ میشه دیگه هیچی واسم مهم نسیت حتی...

۲= تو بارندگی شدید هم میشه دیونه وار رانندگی کرد

۳=ماشین زانتیا ۱۸۰ کیلومتر بر ساعت هم میشه روندش

۴=توی بد ترین شرایط هم میشه بلیط هواپیما گیر آورد اونم هم از راه دور و تلفنی

۵=توی ترافیک سنگین شهر موتورسیکلتها هستند که منجی آدمی میشن

۶=بعد از بستن کانتن  هم میشه کارت پرواز گرفت

۷= اگه اتوبوس حمل مسافر تا پای هواپیما هم رفته باشه میتونن مسافر را با پژو به پرواز برسونند

۸=آخرین نفر سوار هواپیما شدن هم عالمی داره بشرطی که مسافرها چپ چپ نگات نکنند

۹=هواپیما ها همیشه سر ساعت پرواز میکنند

۱۰= بعضی موقع ها واقعآ پرواز کردن با فوکر۱۰۰ ترسناک هستش

۱۱=با شور وشوق به مقصد برسی ولی...... آدمو بیشتر خسته میکنه..

 

همه اینها تجربیات جدیدی بود که من کسب کردم و باورم شد که بعض کارهای نشدنی هم گاهآ شدنی میشن ،اگر بخواهیم

سپاس خداوندا

به یاد داشته باش هر وقت دلتنگ  شدی به آسمان نگاه کن. کسی هست که عاشقانه تو را می نگرد و منتظر توست. اشکهای تو را پاک می کند و دستهایت را صمیمانه می فشارد. تو را دوست دارد فقط به خاطر خودت. و اگر باور داشته باشی می بینی ستاره ها هم با تو حرف می زنند. باور کن که با او هرگز تنها نیستی. فقط کافیست عاشقانه به آسمان نگاه کنی

 جمعه:

 من ِ بیکار ، خسته از افکار کار

بیخواب از شبی بیتاب و دردی سیراب،

پلکها  روی هم در آرزوی دیدن یار ،

فکرم همه یار. فارغ ازهر یاد کار

تمرکز،تجسم،

خواب آمد ولی صد حیف ماندم در حسرت دیدار یار

.......

در آرزوی شب، تا رسد لحظه ی دیدار

دیر آمد شبُ دیر ز او آمد ِ یار

حال من پرسی و من حال تو را

تو نخواهی بر کنی این پرده را

چون غریبه حرفها گویی مرا

دیگر از مهرت نمی جویی مرا

میروی بی گفتن ِرسم وداع

میکنی خود را ز من دورُ جدا

می نشینم در خودم گم می شوم

خسته از افکار موهوم می شوم

امشبم را صبح ندانی کی شود

حاکی از سوزُ نوای نی شود

امشبُ فردا شبُ یک شب دگر

حالُ روزم را تو در خوابت نگر

میرسد باز لحظه های انتظار

می فشاند اشکها چشم خمار

 

 

پ .ن:۱-چند سالی که ارزو میکنم روزای جمعه از تقویم حذف بشه ولی آرزوم برآورده نمیشه

پ .ن :۲-چه همخوانی دارندحرفهای ساعت ۳ نصف شب با آرزوهایم ! 

اگر تمام شب را برای از دست دادن خورشید گریه کنی لذت تماشای ستاره ها را نیز از دست خواهی داد

                                                                                          *شکسپیر*

 

پ .ن  : در وصف احوال خودم

گناهکار بی گناه

 

امشب باید بنویسم

بنویسم از تو

بنویسم از من

ازحرف های ناگفته

از ترانه های بی نام

از خاطره های گذشته ونداشته

از آرزو های خیس

از سکوتی نارنجی!

می نویسم!

اما به شرط حضور لبخندت

لبخند ت تماشایی ترین صحنه حضور است

شب است و لحظه ی سکوت ساز تو

غریبه ی آشنا!

صدای تنهایی سکوت را می شنوی؟

فرشته خیال در گوشت چه نجوا می کند؟

به توهم سکوت هدیه می کند؟

دستان چابکت به سکوت معنا می بخشد

وبه چشمان من امید پیشکش می کند

اما چندیست دستانت برای من نمی نویسد

اما چندروزیست دستانت امیدی برای من نمی آفریند

گوش کن!

صدای سکوت ساز ها را می شنوی؟

سکوت گاه و بی گاه همدم فریاد هایست که بی خبر و نا خواسته از راه های دور می آید

پس سکوت از بی صدایی نیست!

از عادت نیست!

از فراموش شدگیست!

نفس هست حرف هم

همه چیز هست و گوشی برای شنیدن نیست

 دور تر ازخود می ایستم

عجب!

این دور تر ازمن چه خیال انگیز و رویاییست!

از آسمان این شهراشک می بارد

گویا خدا هم دلش مثل من گرفته است!!

ای دانای بی صدا!

باور کن که من گناه کار بی گناهی بیش نیستم

بیگناهی بی صدا!با چشمانی بی نگاه

گوش کن!

صدای نی شکسته را می شنوی؟

نی شکسته از مولانا حکایت می کند

چه باک است؟

گاهی هم صدایی از سرزمین بی صدایی ها بشنو

آن هم از یک بی صدا!

نه انگار باز هم حرفی نیست

باید امشب بروم

و دور تر ازتو؛ در خود سفرآغاز کنم

سفرم طولانیست

اما شاید روزی قاصدکی ،از فاصله ها انتقامی پر صدا بگیرد!

چه کسی می داند؟

پشت این چهره های بی صدا شاید کودکی می گرید؟

چه کسی می داند؟