یلدا

شبم یلدای پردرد است برگرد

دراینجا قحطی مرداست برگرد

تو در کوچی ومن پابست پاییز

پرستو کلبه ام سرد است برگرد

 

نشد

می خواستم به شور تو شیدا شوم، نشد    

 درتاروپود عشق تومعنا شوم، نشد

بر هزار جنگل جان را به جان خویش 

  باریده ام که در تو شکوفا شوم، نشد

گم بوده ام نشد به عشق تو پیدا شوم، نشد     

هرگز نشد به عشق تو پیدا شوم، نشد

وداع

می روم خسته و افسرده و زار

سوی منزلگه ویرانه ی خویش

به خدا می برم از شهر شما

دل شوریده و دیوانه ی خویش

 

می برم.تا که در آن نقطه ی دور

شستشویش دهم از رنگ گناه

شستشویش دهم از لکه ی عشق

زین همه خواهش بیجا و تباه

 

می برم تا ز تو دورش سازم

ز تو.ای جلوه ی امید محال

می برم زنده بگورش سازم

تا از این پس نکند یاد وصال

 

ناله می لرزد.می رقصد اشک

آه.بگذار که بگریزم من

از تو.ای چشمه ی جوشان گناه

شاید آن به که بپرهیزم من

 

بخدا غنچه شادی بودم

دست عشق آمد و از شاخم چید

شعله ی اه شدم.صد افسوس

که لبم باز بر ان لب نرسید

 

عاقبت بند سفر پایم بست

می روم.خنده به لب.خونین دل

می روم از دل من دست بدار

ای امید عبث بی حاصل

۱:۱۸

چه هوای غریبی است،

 
می خواهم فریاد بزنم،شاید آفتاب صدایم را بشنود!


حال ای آفتاب سوزان کجایی که ببینی


چگونه موج سرما سرزمینت را به یغما برده!


دیگر از سرزمین آفتاب خبری نیست


دیگر از گرمای سوزانش اثری نیست.


دیگر از روشنایی بی همتایش شرری نیست.


امروز فقط سپیدی برف ویخ است


که حکم می راند بر این سرزمین!


می خواستم گریه کنم که شاید اشکهایم مرا


تسکین دهد اما افسوس اشکهایم یخ زده است ......


می خواستم با خون خود به سرما


درس عشق وگرما بچشانم ولی صد افسوس که


خون هم در رگهایم لخته شده ......


نمی دانم چه کنم یاد آن روزها ازارم می دهد،


تحمل این روزها هم همچنین،بی شک


یک راه بیشتر نمانده،این راه هم نابودم می کند،


این راهی که هیچ تمایلی ندارم حتی به آن فکر کنم !


راهی که باید تمام علایقم،تمام امیدم،تمام وجودم را


زیر پای حسرت مدفون کنم


چه روزگار غریبی است.......

1:17 تبریک

یه حسی بهم میگه که باید بهت تبریک بگم

امیدوارم که اشتباه نکنم و حسم درست باشه

با اینکه هنوز مطمئن نیستم ولی خیلی خوشحالم که منتظر خبر خوبی که بودی بلاخره بهت رسید

از صمیم قلب تبریک میگم و از ته دل خوشحالم