فاصله

فاصله ها رشد می کنند

هرروز بزرگتر از روز قبل

و تو با تمام وجودت تلاش بر نموشان

   باغبان خوبی هستی ،

و شادمان از ثمره رنجهایی که در تربیتشان متحمل شدی

از فاصله دور چشمک میزنی

می خندی، خنده ای ملوکانه!

و من !

هر لحظه در حسرت تابش نور

همچون علف هرزکوچکی 

 که زیر برگهای گلهای نو کاشته

محروم از نور زندگی

پژمرده می شوم

و تو از فاصله ای دور چشمک میزنی

می خندی ،خنده ای  بس ملوکانه  

...........

باز رفتن بی نشانه

 

نمی دونم چرا حس خوبی از رفتن ندارم. پاهایم خیلی سنگینند

کاشکی حالا حالا ها تموم نمی شد. !

سخت بودو  طاقت فرسا، اما دستاویزی بود واسه فرار از تنهایی و بی بها زل زدن به صفخه مونیتور

سخت بود اما نه به سختیه انتظار.

خسته کننده بود اما نه مثل خستگی التماس.

...........